قدم زدن بر مرز های مالیخولیا
دیوانگی، جنون، عشق؛ واژه هایی که کم و بیش با یکدیگر ارتباط معنایی بسیار نزدیکی دارند، دور هم جمع شدند تا استودیو مستقل نینجا تئوری (Ninja Theory) را در سال 2017 مجاب کنند که بازی در سبک اکشن-ادونچر بنام Hellblade: Senua’s Sacrifice را برای پلتفرم های نسل هشتم و رایانه های شخصی بسازند؛ بازی که دنباله آن نیز قرار است بصورت انحصاری برای کنسول های نسل نهم مایکروسافت (Microsoft) یعنی Xbox Series X/S عرضه شود، و حالا تبدیل به یکی از بازو های پر قدرت مایکروسافت شده است و شاید مایع حسرت طرفداران PS5 در نسل نهم باشد. امروز قصد داریم تا با یکدیگر شماره اول این سری بازی یعنی، Hellblade: Senua’s Sacrifice را بررسی کنیم.
((مالیخولیای دختری در دنیای نورث باستان.))
شاید همین عبارت بیانگر همان چیزی باشد که من را به سمت این اثر کشاند؛
داستان بازی Hellblade انقدر پیچیده است که به معنای واقعی میتواند دیوار چهارم در هنر را نابود کند، دیواری که در صنعت سینما مانعی بزرگ برای ارتباط مخاطب با اثر تولید شده میشود؛ Hellblade دارای داستانی سراسر آشوب، و سراسر صدایی است که در گوش شخصیت اصلی بازی یعنی Senua شنیده میشود؛ Senua، شخصیت اول بازی که دختری طرد شده جامعه است و خدایان نورث هم میانه خوبی با او ندارند. دختری که حالا بدنبال معشوقه اش است تا بتواند روح او را از جهنم نجات دهد.
شخصیت پردازی بازی به شکلی قوی است که کمتر کسی میتواند از آن ایراد بگیرد، شخصیت پردازی که میتواند به راحتی ما را در کنار شخصیت اصلی و صدا های در سرش قرار دهد و ما را هم مثل Senua به دیوانگی بکشاند؛ باید اعتراف کنم که استودیو نینجا تئوری در شخصیت پردازی های آنتاگونیست ها و پروتاگونیست های بازی سنگ تمام گذاشته و مخاطب را توانسته با خود به عمق تفکر یک دختر طرد شده بکشاند. همچنین نحوه روایت داستان بازی بسیار لذت بخش و خواستنی است؛ داستان دارای یک شروع بسیار طوفانی است و همان ابتدا میتواند مخاطب را در دنیای خود رها کند، همچنین باید به پایان بندی هوشمندانه و بی نظیر بازی نیز اشاره کرد؛ و اشاره های عالی نویسندگان به مسائل فکری و ذهنی انسان در ابعاد روانشناسی را باید در این بازی ستود.
بصورت کلی Hellblade: Senua’s Sacrifice، دارای بهترین عناصر داستانی است که هیچ اشکال حتی کوچکی هم نمیتوان از آن گرفت.
یک شمشیر و کلی پازل؛ بازی Hellblade هر چقدر که در مبحث داستان غنی است، در مبحث گیمپلی دچار ضعف هایی است که نمیتوان از آن ساده گذشت.
شاید بی رحمانه باشد، بازی در مبحث گیمپلی یک اثر عالی نیست و بیشتر خود را به واسطه سیستم مبارزاتی اش به موضع یک اثر ساده و یا خوب نزدیک میکند!، شاید اگر پازل های بسیار درگیر کننده بازی نبود، مجبور میشدم با بی رحمی بیشتری گیمپلی بازی را نقد کنم.
درحالی که نینجا تئوری میتوانست مکانیک های بسیاری را در خصوص سیستم مبارزات بازی طراحی کند، ولی اصلا به خود زحمت نداده و فقط و فقط یک شمشیر را با حداقل خلاقیت تقدیم مخاطب کرده!، خلاقیت هایی که واقعا خوب هستند و لازم، ولی برای یک اثر بی نقص، کافی بنظر نمیرسند.
طراحی پازل ها بسیار خوب و خوش ساخت است و واقعا کاربر را برای حل پازل به فکر فرو میبرد و به راحتی هرچه تمام تر میتواند یک روند آسان به سخت را برای خود طی کند؛ ولی خب سیستم مبارزاتی بازی خیلی زود وارد یک روند تکراری میشود، شاید تنها مکانیک جذاب مبارزات بازی یک صفحه دایره ای شکلی باشد که پر میشود و به نوعی مهارت ویژه مبارزات بشمار میرود، و یا اینکه در حین مبارزات صدای ذهن شخصیت اصلی بازی یعنی Senua، به شما هشدار حمله را میدهد، همین؛ یک عنوانی که مبارزات تن به تن دارد و فقط و فقط همین را برای مبارزات خود رو کرده است!
همچنین طراحی دوربین در این بازی بسیار جذاب و زیبا است، به شکلی که در کاتسین ها حس سینمایی را منتقل میکند و در حین مبارزات نیز شما دچار گم شدن کارکتر نمیشوید و به معنای واقعی انگار با یک شخصیت مریض درحال مبارزه با دشمنان هستید؛ در این بین هم نمیتوان طراحی خوب دشمنان را نادیده گرفت، که بخوبی میتوانند همان افراد غول پیکری باشند که شخصیت اصلی بازی نمیخواهد گول ظاهر و هیکل آنها را بخورد و دیگر نکته مثبت بازی نیز در خصوص طراحی HUD حداقلی بازی است، که شدیدا به ارتباط کاربر با دنیای بازی کمک میکند و بسیار هوشمندانه بنظر میرسد.
خلاصه کلام، Hellblade: Senua’s Sacrifice در مبحث گیمپلی توانسته خود را با پتانسیل جلوه دهد، ولی از این پتانسیل یک استفاده حداقلی داشته و تمام آن چیزی که در سر داشته را به نوعی ارائه نداده است.
بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice به لحاظ گرافیک فنی یک اثر بدون نقص است و ما با یک بازی بی ایراد از این منظر روبرو هستیم، هیچ خبری از هوش مصنوعی ها ضعیف و غیر معقول و یا باگ و افت فریم در بازی نیست.
به لحاظ هنری نیز یک اثر بسیار زیبا و چشم نواز را داریم، نینجا تئوری برای این بازی نشان داد، که بخوبی بلد است با هنر منحصر به فرد خود بازی را از نگاه یک عاشق دیوانه در نورث باستان روایت کند و مخاطب را ساعت ها محو طراحی های محیطی بازی کند.
نمای ساحل و تک درخت به آتش کشیده شده بازی، کلبه های مخروبه و آتش گرفته، همه و همه از نماهایی هستند که دوربین بازی به ما آنها را بصورت یک اثر هنری لذت بخش نشان میدهد، گرافیک هنری بازی یک اثر هنری بی نظیر است و انگار مثل یک تکه پازل کنار همه عناصر درجه یک بازی چیده شده است تا مخاطب را میخکوب کند و اجازه حتی پلک زدن را هم به مخاطب ندهد.
ساخت موسیقی برای چنین بازی هایی انقدر سخت است، که کمتر کسی فکر میکنم جرئت نزدیک شدن به آن را داشته باشد، اینکه شما تصویری بی نقص، داستانی بی نظیر، داشته باشید، پس قاعدتا نیازمند یک موسیقی هم هستید که بتواند پا به پای همه عناصر خوب بازی بیاید؛ موسیقی بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice در یک کلام (( بی رحمانه خوب است. ))، مخاطب را طوری عاشق خود میکند که دل کندن از آن موسیقی و فضا برای کاربر یک کار بسیار طاقت فرسا است؛ موسیقی که گوش دادنش در زمانی که مشغول بازی نیستید، شما را به راحتی با خود به فضای بازی میکشاند و شما را بیشتر و بیشتر عاشق Hellblade: Senua’s Sacrifice میکند.
بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice، بی شک یک اثر کم نقص نیست، شاید اگر کمی به سیستم مبارزاتی بازی توجه بیشتری میشد، همین مسئله موجب بی نقص شدن آن میگشت؛ ولی خب با وجود همه این تفاسیر، داستان پردازی بی نظیر، گرافیک فنی و هنری خارقالعاده بازی، و همچنین پازل های درگیر کننده در کنار موسیقی متن مثال زدنی و حتی گیمپلی ساده و خوب بازی، همه و همه موجب شده تا ما ایستاد کلاه از سر برداریم و اعضای استودیو بازیسازی Ninja Theory را ساعت ها تشویق کنیم؛ Hellblade: Senua’s Sacrifice، دقیقا همان بازی است که به همه طرفداران ویدیو گیم توصیه میشود تا بار دیگر با جادوی داستان و گرافیک و موسیقی و خلاقیت پازل ها در مدیوم بازی های ویدیویی آشنا شوند.